*محمد مهدی نازنینم**محمد مهدی نازنینم*، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
پسرم ازنظرتاریخ قمریپسرم ازنظرتاریخ قمری، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

تمومه زندگیم محمد مهدی

بهترین من

1394/1/23 19:20
نویسنده : مامانی
161 بازدید
اشتراک گذاری

خوب من ... 

 

نام تو مرا هميشه مست می كند... 


بهتر از شراب... 


بهتر از تمام شعرهای ناب... 


نام تو اگرچه بهترين سرود زندگي ست... 


من تورا به خلوت خدايی خيال خود، 


"بهترين بهترين من" خطاب می كنم... 


بهترين بهترين من...

      

 

پسندها (11)

نظرات (7)

مامان و بابای حسین"ماه تمام من"
23 فروردین 94 19:29
سلام ممنون كه بهمون سر زدين . وبلاگتون واقعا زيباست . مخصوصا عكساتون خيلي باكيفيت هستن همه چيز عاليه گل پسرتونو ببوسين
مامانی
پاسخ
سلام نظر لطفتونه وب شما هم زیباست.
سیده نرجس
23 فروردین 94 20:00
با افتخار لینک شدین
asal
23 فروردین 94 21:39
خیلی ماهه خدا حفظش کنه. محمد جونم دوستت دارمممم
خاله لیلات
25 فروردین 94 22:20
محمد مهدی جونم اگر خوشبختی یک برگ است،من درخت برایت ارزو میکنم،اگر امید یک قطره است،من دریا برایت ارزو میکنم.اگر دوست سرمایه است من خدا را برایت ارزو میکنم.
خاله لیلات
27 فروردین 94 22:31
یک کودک ،کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید: "می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟" خداوند پاسخ داد: "از میان بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام. او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد. " اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه. اینجا در بهشت ، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخندی زد گفت: " فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود. " کودک ادامه داد: " من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟" خداوند او را نوازش کرد و گفت: "فرشته تو، زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی." کودک با ناراحتی گفت: " وقتی می خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟" خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت: "فرشته ات دستهایت را کنار هم می گذارد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی. "کودک سرش را برگرداند و پرسید : " شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می کنند . چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ "فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود. "کودک با نگرانی ادامه داد: "اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم، ناراحت خواهم بود. "خداوند لبخند زد و گفت: "فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا خواهد آموخت، گرچه من همواره در کنار تو خواهم بود." در آن هنگام بهشت آرام بود، اما صداهایی از زمین شنیده می شد. کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کن . او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید: "خدایا ! اگر باید همین حالا بروم ، لطفا نام فرشته ام را به من بگویید. "خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد: "نام فرشته ات اهمیتی ندارد. به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی . " محمد مهد ی جونم دعا میکنم خدای مهربون سایه فرشته زمینیتو تا همیشه بالای سرت نگه داره ان شاءالله
مامانی
پاسخ
ممنون خاله لیلا شما به ما خیلی لطف و محبت دارید انشاءالله در پناه امام زمان (عج الله) خوشبخت و سعادتمند باشید.
asal
30 فروردین 94 0:13
فدای تو و مامانی مهربونت بشم محمد نازم
خاله لیلات
9 اردیبهشت 94 22:10
. از طرف خوشکل ترین پسر دنیا به مامانی نازش: من نبودم و تو بودی بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی حالا ۴سال است که با بودنت زندگی می کنم هر روز ، هر لحظه و هر آن و دم به دم هستی مادرم ! محمد مهدی جونم خدا مامانی مهربونتو برات حفظ کنه